افکار من

غمگینم! چون اینقدر تلاش کردم زحمت کشیدم و هنوز هم دارم تلاش می کنم و این ستم بر من شد! بقیه راحت حقوقشون رو گرفتند و به من ستم شد. هنوز هم توی اضظرابم

با یک مشت آدم زورگو روبرو شدم! خدایا نپسند! این همه زحمت بکشی بعدشم در استرس باشی.

انشالله که درست می شه ولی

افکار من...

تعمیم نده! وسواس نداشته باش

منطقی باش! خودت رو کنترل کن

بارقه های امید زیاد هست! کارت درست می شه!

همه چیز در تلاش هست و کوشش

کارت درست می شه! همون گواهی هم خوبه

پیگیر باش و جلو برو! ببین باید چکار کنی

شاید بهتر از اون چیزی شد که تصور می کنی

شرط مذاکره خونسردی و کنترل خودت هست و حس خوب داشتن که همه به کنترل و خونسردیت برمی گرده

افکار من...

چقدر خوب بود خرافاتی نبودم! وسواسی نبودم

کنترل همه چیز در دست خودم بود! روی موضوعات تمرکز داشتم، حواس پرتی و اضطراب و ترس زیادی نداشتم

خیلی خوب بود! دارم یه چیزای یاد می گیرم اما چرا باید یک ش اینجوری به شکل مسخره ای فکرت رو اذیت کنه؟

ریشش چیه؟ در ترسه؟ خوب فکر می کنی چی می شه؟ چرا محافظه کاری؟

افکار من...

راه دیگه ای نیست! فقط باید بجنگی! بعضی وقتا دلسرد می شی از همه چیز

ولی باید جنگید! خیلی وقته روی آرامش رو ندیدم. چقدر فکر راحت هوسم شده! چه باتلاقی شده

افکار من...

تجاربی برام داشت! که باید حداقل اونها رو مدون کنم و استفاده کنم خیلی بار مالی و روحی و روانی داشت ولی به هر حال یک سری تجربه است تکرار برخی چیزها فایده نداشت، یا حتی بازگو کردن مسائل و .... اولا برای رک حرف زدن دیگه ترس معنی نداشت و مس مس کردن و .... هرچند زمانشناسی هم خوبه! اما پی گرفتن آخرین حرف و صحبت هم خیلی مهمه! شاید بهترین کار این بود که همون روز دوباره باهاش تماس می گرفتم اون قضیه مکتوب رو می گفتم و پیش رو می گرفتم. حتی بازگشت به چیزهای قبل خیلی مفید نبود! هر چند کاری هم نکرده بودم و یک کم اعتماد سازی خوب بود ولی این صحبتهای انجام شده چه از طرف من چه از طرف اونها باید خاتمه میافت و می رفتیم سر آخرین صحبت ها افکار من...

چه سودی داره که طرف حرفهای تکراری بزنه؟ به همین خاطر می خوام بگم که قرار نیست بری در مورد قبل از این ماجرا حرفی بزنی و یا حتی اگر اون شروع کرد تو هم جوابش رو بدی! موضوع حرف اونه و اینکه باید روی حرفش باشه به عنوان یک انسان و کمک کنه ماجرا درست بشه! همین

افکار من...

بعضی وقتها هیجانات افراد باعث می شه که حرفهایی بزنند ولی باید این حرفها رو تحمل کرد چون منطقی نیست و وقتی خودشون درست فکر کنند می فهمند که غیر منطقی هستند.

افکار من...

کارهایی هستند که سودی ندارند و وقت تلف کردن هستند

می دونم ظلم کرده ولی عصبانیت در مقابلش سودی نداره

گله کردن سودی نداره

سرزنش هم سودی نداره

حرفهای زده شده هم سودی نداره

کلا باید به فکر راه حل بود و چراها و دلایل....

افکار من...

طبیعیش هم همین بود! فکر کردم خلاصه کارها و حرفها چیه و همونها رو در موقعیت مناسبی زدم و جواب داد. به هر حال تجربه ای بود!

حالا هم وسواسها رو کنار بگذار، تعمیم نده! پیگیر باش! درست تحلیل کن! نترس! خونسرد باش! کارهایی که سودی نداره رو انجام بده

موفق می شی!

خدایا شکرت

افکار من...

بلاخره اگر مشکلی هست راه حل باید نشون داده بشه! و تقاضای تعیین تکلیف چیز بدی نیست! بلاخره فرصتهایی باید گرفت! باید با مشاوران کار کرد و باید همه اینها رو هم پشت سر هم انجام داد. باید از راه حل صحبت کرد.

 

افکار من...

وقتی اضطراب و بیم و امید بالا می ره آدم ناخودآگاه وسواسی می شه! که حالا مثلا فلان چیز تاثیر میزاره یا نه

اما همه کارها با پیگیری روشن سازی و ... پیش می ره بویژه وقتی که حق باهات هست و راه حل هم وجود داره در این شرایط این وسواس ها تاثیری نداره

باید به خودت بگی که اینها هیچ تاثیری ندارن، تاثیر به چیزهای دیگه است که باید روی اونها تمرکز کنی، باید ذهنت متمرکز اون مسائل باشه، همیشه و در هر حال

افکار من...

در کل که موندم! چی درسته چی غلطه! باید شیوه و روشم رو کمی عوض می کردم

منطقی تر شاید شدم، مثل نمی خورتت که می ری حرفت رو می زنی! اینکه اینقدر بترسی از یه شخص معنی نداره!

اینکه به نکات اصلی اشاره کنم! اینکه مس مس نکنم! اینکه سریع زنگ بزنم پی گیری کنم! اینکه درست دلایل رو تحلیل کنم! اینکه شرایط رو تحلیل کنم

افکار من...

ترس از اینکه نکنه ناراحت بشه نکنه بهش بر بخوره، بله شاید بخوره ولی من هم چاره ای ندارم

اونها هم کم کم درک می کنند و من کارم جلو می ره

افکار من...

این مطلب رو هم می خواستم در ادامه اون قبلی بنویسم

به نظرم زیادی محتاط بودی تا حدی که یک سری حرفهای عادی و اصرارها و خواهش ها رو هم کنار گذاشتی، نمونه بارزش همین چهارماه مرخصی بود

در صورتی که واقعا مسئله خاصی نبود و شاید باید همون روزها حل می شد. الان هم باید این پیگیری، اصرار و در کنارش تحلیل درست که ناشی از گوش دادن درست و سعی در پاسخ به اون هست رو بکار بگیری

افکار من...

ظاهرا قبلا هم نوشتم که تحلیل درست خیلی مهمه! ولی تازگی عملاً درکش کردم.

باید خوب گوش کنی و ببینی سوال اونها چیه، به چی فکر می کنن! حرف دریچه شنیده شدن و درک شدنه! به همین نسبت حرف اونها دریجه درک اونهاست.... و بعد سعی کنی که این سوالات رو پاسخ بدی، پاسخ هات متوجه نکات و سوالاتی باشه که اونها دنبالش هستند.

شاید لازم بود که کل ماجرا رو من بنویسم و درخواست بدم. ولی بلاخره اینها مقدمات هست و درست می شه

افکار من...

بد نبود! انرژی زیادی نذاشتم و تازه سعی کردم با انرژی کم و خوشحالی رفتار کنم

دیدم یه چیزایی اصلا واجب که جلو بری دست بدی، حالی بپرسی

لبخندی بزنی، شوخی بکنی و خود شوخی های ریز بهترن بحث هستند، بحث های کوچکی بکنی ... و خیلی هم طبیعی! چرا که نه

 

افکار من...

باید همونطور که فهمیدم ادامه بدم! ولی خیلی خسته شدم! توی این سالها، پر از اضطراب و ... دنبال یک روز آرامشم

افکار من...

بهتره هر کسی حرفهای احساسی و ناشی از عصبانیت و یا احساسات الکی رو کنار بگذاره و منطقی و منصف و آدم باشه.

افکار من...

صدبار گفتم تعمیم نده، چون این حالت از اضطراب، وسواس و کمال گرایی میاد

باید بدونی همه چیز نسبیه و اگر تلاش کنی به چیزی که می خوای می رسی! در کل همه چیز یادگیریه

یعنی از هر چیزی می شه مطلبی رو یاد گرفت. دنیا همینه! و مطمئن باش به اندازه نسبی از خیلی ها موفق تر بودی و به تلاش و دقتت ادامه بدی به موفقیت های بیشتر هم می رسی

یه چیزایی هم هست که دیگه دست آدم نیست.

افکار من...